عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم
عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

دلشکسته

اغوش کسی

ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ،
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
"هرکسی"


حال من

حــآلـَم گــرفتـِﮧ
ازاین شــﻬ ـر
کـﮧ آدمهـآیـشـ
هــَمچـُون هـَوآیــشـ نــآپـآیـבآرند
گـآهـ آنـقــَבر پآکـ کـﮧ بآورتـ نمـے شـَوב
گآهـ چـنـآלن بــے مــَعرفــَتـ
کـﮧ نــَفـَسـت میگیــرב

ساده

ساده میخندم..

ساده می گریم..

ساده می گذرم..

بلند می خندم و به هر سازی میرقصم..

نه اینکه دل خوشم !

نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد !

مدت طولانی شکستمم.. زمین خوردمم..

سختی دیدمم..گریه کردمم و حالا..

برای " زنده ماندن " خودم را به " کوچه ی علی چپ " زده ام..!

روحم بزرگ نیست ! دردم عمیق است..

می خندم که جای زخم هایم را نبینی...


رسم ادما همینه

530019_413403135362021_1935370087_n.jpg (720×481)

آدمی که دوستت دارد

خیلی زود برایت عادی می شود

حرف هایش.. دوستت دارم هایش..

و تو خیلی زود کلافه می شوی

از بهانه هایش.. اشکهایش.. توقع هایش..

و چون تصور می کنی که همیشه هست.. همیشه دوستت دارد..

هیچوقت نگاهش نمیکنی

نگرانش نمیشوی..

برای از دست دادنش نمی ترسی..

او همیشه هست

اما

او هم آدم است..

روزی که کارد به استخوانش برسد

کوله بار اندوهش را بر می دارد

و بی سر و صدا می رود..

حسی به من می گوید

آن روز بی اراده صدایش می زنی

اما

جوابی نمی آید..

فقط

برایت

جای پایش می ماند..!!

لحظه..

لحظه هایی هستند،که هستیم

چه تنها ، چه در جمع،اما خودمان نیستیم

انگار روحمان می رود

همانجا که می خواهد،بى صدا،بى هیاهو

همان لحظه هایی که راننده ی آژانس میگوید رسیدین

فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟

و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟

ساعتهایی که شنیدیم و نفهمیدیم،خواندیم و نفهمیدم

دیدیم و نفهمیدیم

آهنگ بار دهم تکرار شد

هوا روشن شد،تاریک شد

چایی سرد شد،غذا یخ کرد

و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه

و کی گریه هایمان بند آمد و کی عوض شدیم

کی دیگر نترسیدیم

از ته دل نخندیدیم و دل نبستیم

و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم و موهای سرمان سفید

و از آرزوهایمان کی گذشتیم

و کی دیگر اورا برای همیشه فراموش کردیم

" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "

حسودی

 

دختر :من حسودیم میشه…. موقعی که دخترا بهت نگاه میکنن!

 

پسر :حسودی نکن عزیزم

 

دختر :چرا؟!

 

پسر :چون تو چیزی داری که اونا ندارن!

 

دختر :چی؟

 

پسر : قلبم