ایستاده ام …
تنها …
پشت میله های خاطرات دیروز ...
این جا …
انگشت هایم را می شمارم ...
یک ...
دو ...
سه …
ودست های تو در هم فرو رفته اند ...
تو …
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی ...
که مهربانی ات را ثابت کنی ...
ولی …
ولی نفهمیدی که من ...
آن سوی خیابان ...
انتظارت را می کشم ...
تو بی وقفه فریاد کشیدی …