بی خوابی شب هایم را به چه تعبیر کنم
که شب آرامش نگاه تو را
برایم زمزمه می کند.
آرام بخواب که من بی قرارم،
بیدارم
تا تو آرام بخوابی.
هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من
شاعر شعر حقایق نیستی
مثل من مجنون و عاشق نیستی
من همیشه دوستت دارم تو رو
این تویی که مثل سابق نیستی
همه قراردادها ها را که روی کاغذ های بی جان نمی نویسند!
بعضی از عهدها را روی قلب ها می نویسند.
حواست به این عهدهای غیر کاغذی باشد...
شکستنشان یک آدم را می شکند!
سیگاری روشن میکنم و به خاموش بودنم فکر میکنم
مثل خودم . . .