-
بمان_____________
شنبه 3 بهمنماه سال 1394 08:02
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم ....
-
گریه
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1394 14:15
کسانی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسانی که به فکرمون نیستن. و ما به فکر کسانی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن. این حقیقت زندگیه. عجیبه ولی حقیقت داره.
-
قانع
یکشنبه 17 خردادماه سال 1394 11:38
ق..ـانـ..ـعم!! او قـ..ـسمت من نـ..ـبود!! مال مردم بود... قـ.ـ.ـربون ♥ دل خـ.ـ.ـودم که مـ.ـ.ـال مردم خـ.ـ.ـور نیست.
-
خدایا________________
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1394 19:45
خدایـــا! سرده این پایین، از اون بالا تماشا کنـــ اگه میشـه بیــا پاییـن و دستـــــاے منـــو ها کنــ خدایـــا!سرده این پایین،ببـین دستــامـو میلرزهــ دیگه حتـے همه دنیا،به این دورے نمـے ارزهــ تو اون بالا من این پایین،دو تایـے مون چرا تنها؟ اگه لیلـے دلش گیــــره! بـــــگو مجنون چرا تنها؟ خدایــا! من دلم قرصه،کسے غیر...
-
امروز تولد من بود____________
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1394 15:45
امروز و امشب هم همانند هر روز و هرشب تنها اندکی سخت تر درد اورتر غمگین تر و تنهاتر امروز... امشب تولد من بود تولدی از جنس قفس... یک سال گذشت... اما هیچکس نفهمید چطور چه درد ها که نیامدند وچه خوشی هایی که نرفتند مهمان بعدی روزگارم چیست غم؟ یا شاید شادی هه شادی... او رفت به همراه امید دست در دست هم رفتند... خودم رفتنشان...
-
مرگ______________
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1393 14:44
در این بازیگر خانه بزرگ دنیا هر کس ی یک جور بازی میکند تا هنگام مرگش برسد
-
....
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1393 14:06
مواظبم باشید ، دست هایم را بگیرید می گویند آلزایمر گرفته ام اما من فقط دنیایتان را نمی شناسم ...!
-
من برای چه زنده ام؟
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1393 16:12
جایی خواندم ما آدم ها زنده ایم به سبب آنکه کسی دوستمان داشته باشد سوالی پیش آمد ! من برای چه زنده ام ؟
-
من که رفتم______________
پنجشنبه 4 دیماه سال 1393 17:34
من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود بنویسید صدا بود ولی نرم نبود خانه در خاک خدا داشت ، تماشایی بود بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید از لب زاغچه ها بوسه ی باور می چید بنویسید که با چلچله ها الفت داشت اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت دلش از زمزمه ی نور عطش می بارید ریشه در ماه ، ولی روی...
-
این منم
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 19:18
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد من خودم هستم و یک دنیا ذکر که درونم لبریز شده از شعر حقیقت جویی من خودم هستم و هم زیبایم من خودم هستم و پا برجایم من دلم میخواهد ساعتی غرق درونم باشم عاری از عاطفه ها تهی از موج سراب دور تر از رفقا خالی از هر...
-
سکوت مرگ___________
سهشنبه 27 آبانماه سال 1393 15:41
وقتـ بـــمیـــــــرم هیـــــــچ اتفاقـ نخواهد افتـــــــاد نـــــــ جا بـ خاطرم تعطیل میشود نـــــ در اخبار حرفـ زده میشود نــــ خیابانـ بستـ میشود نــ در تقویم خطـ بـ اسمم نوشتــــــــ میشود تنها موها مادرمـــــــ کمـ سپیدتر میشـــــــود پدرم کمــــــــ شکستــــــــ تر اقواممان چند روز آسوده از کـــــــار و من .. فقط...
-
___________مرگ___________
جمعه 18 مهرماه سال 1393 18:12
میدونی؟ دوست دارم یه اتاق باشه ..... گرم گرم .... روشن روشن ، تو باشی منم باشم ، کف اتاق سنگ باشه.. سنگ سفید.. تو منو بغل کردی که نترسم ، که سردم نشه نلرزم... تو منو بغل کردی طوری که تکیه دادی به دیوار پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت بین دو تا پاهات بهت تکیه دادم . دو تا دستاتو دور من حلقه کردی من بهت میگم...
-
من تمام شعرهایم را..
سهشنبه 1 مهرماه سال 1393 18:10
من تمـــــام شــــــــعرهایم را در وصــــــــف نیامدنت ســـــــــــــروده ام ! و اگر یــــــــــک روز ناگهـــــــــــان ناباورنه ســــــــر برسی ... دســـــــــت خالی ,حیرت زده از شاعر بودن استعفا خواهم داد! نقــــــاش میشوم تا ابدیت نقش پرواز را بر میله های تمام قفس های دنیـــــــا خواهـــــــم کشید.
-
مادرشدن
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1393 19:47
مامان که شدم... ماﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ : ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ ﺑﺎﻋﺸﻘﺶ ﻣﺚ ﯾﻪ ﭘﺮﻧﺴﺲ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﻪ ﺗﺎﺟﻔﺘﺶ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺗﻮﺩﺳﺘﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﻠﮑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ !! ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﭼﻨﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻐﻠﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﺎﺷﻘﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ !! ﺑﻬﺶ ﯾﺎﺩﻣﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺧﺼﻮﺻﺎ ﻫﻤﺴﺮﺷﻮﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﻣﺤﺒﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﺸﻖ ﻭ...
-
تفاوت
جمعه 31 مردادماه سال 1393 19:39
کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند و هدیه ها، معنی عهد و پیمان نمیدهند. کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی...
-
عشق
شنبه 18 مردادماه سال 1393 22:06
هر روز بر روی دلــــم می نویسم: ” عاشــــقی تا اطلاع ثانــوی ممنــــــــوع ” به رویـــــای با تـــــو بودن که می رسم دیــــگر بـــــار دلـــــم می لـــــرزد …
-
.
یکشنبه 12 مردادماه سال 1393 18:29
خوبم …! باور کنید …؛ اشک ها را ریخته ام … غصه ها را خورده ام …؛ نبودن ها را شمرده ام …؛ این روزها که می گذرد … خالی ام …؛ خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت …؛ و حتی از عشق …! خالی ام از احساس …
-
تو...
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 19:03
ایستاده ام … تنها … پشت میله های خاطرات دیروز ... این جا … انگشت هایم را می شمارم ... یک ... دو ... سه … ودست های تو در هم فرو رفته اند ... تو … غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی ... که مهربانی ات را ثابت کنی ... ولی … ولی نفهمیدی که من ... آن سوی خیابان ... انتظارت را می کشم ... تو بی وقفه فریاد کشیدی …
-
حوا
دوشنبه 30 تیرماه سال 1393 16:58
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم حالا که سهم من نشدی کم بیاورم دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم میخواستم که چشم تو را شاعری کنم امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم یادت که هست پای قراری که هیچ وقت ..... میخواستم...
-
شرط عشق
شنبه 21 تیرماه سال 1393 20:40
کاش دلها تنها نبود دختر جوانی آبله سختی گرفت. نامزدش به عیادت او رفت. چند ماه بعد، نامزد وی کور شد. موعد عروسی فرا رسید. مردم می گفتند: چه خوب! عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد. 20سال بعد از ازدواج، زن از دنیا رفت. مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت : «من کاری نکردم جز اینکه...
-
این مطلب خیلی قشنگ بود دلم نیومد نبینید
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1393 18:12
گفته شده است که عکس این دو پرنده در کشور اکراین گرفته شده است و میلیون ها نفر در کشور آمریکا و اروپا با دیدن این عکس ها گریه کرده اند. عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است. در تصویر اول پرنده ماده زخمی روی...
-
.
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 19:34
ﺭﻭﺍﻧﭙﺰﺷﮏ ﻫﻢ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ .
-
یه زن عاشق
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 20:41
بهونه که می گیره نق که میزنه بی حوصله که میشه یعنی دل تــــنــــــــــــــــگــــــــــــــــــــه قهر که می کنه لوس که میشه یعنی بـــــــــــــــی تـــــابـــــــــــــه یعنی کــــــــــم دارتت به همین سادگی!!! زیاد پیچیده نیست فهمیدنِ حالِ زنی که عــاشق شده.....!♥
-
زندگی ایده ال
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 20:38
ی ہ زندگــ ے اید ہ آل یعنـــ ے : قبل اومدنش بـــراش آرایش کنــ ے عطــــــــر بزن ـــــے لباس نو تنت کنــــــ ے وقتـــــ ے اومــــد بپــــــر ے بغلــــش بوســــش کن ے دستتــــو دور گردنــــش بنــــداز ے نـــــگات کنــــه نــــگاش کنـــــ ے بــــــگه خانومــــــم عــاشــقتــــــم بگـــ ے مـــــرد مـــــن دیـــوونتــــم...
-
عشقم میخوان جدامون کنن
دوشنبه 16 تیرماه سال 1393 14:22
تورو به خدا بعد من مواظب خودت باش گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش غصّم میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری شکایت از کسی نکن اگر چه خیلی دلخوری دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون دلم گرفته میدونی از هم جدا کردنمنون دل نگرانتم همش اگه خطا کردم ببخش بازم منو به خاطر تمام خوبیات ببخش اصلاً فراموشم کن و فکر کن منو نداشتی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1393 13:03
دُختـــَر اَست دیگـَر... گـــآهـے دلَش مے خـوآهـَد بَهـــآنـﮧ هـآے اَلَڪے بگیــرَد بـﮧ هَوآے آغــُوش تــو شـآنـﮧ هـآے تــُو ڪـﮧ بَعـــد تــ ُــو آرآم خیلــے آرآ م دَر گــوشَش زِمزِمــﮧ ڪُنے ببیـטּ مَــטּ عـآشـقـتَـم♥
-
تنها تو رو دوستت دارم
شنبه 14 تیرماه سال 1393 20:18
یز قطعا" تنها کسی نیستم که دوستت دارم اما کسی هستم که تنها تــــــــو رو دوست دارم
-
مردها
شنبه 14 تیرماه سال 1393 20:17
” مـــَـــردها ” در عین پیچــیدگی در عـــاشقی روش ساده ای دارند ! ” تــو را بخواهند برایت می جنگند ” “تــو را نخواهند با تــو می جــنگند ”
-
اغوش کسی
شنبه 14 تیرماه سال 1393 20:16
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛ ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ، ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ "هرکسی"
-
حال من
شنبه 14 تیرماه سال 1393 20:13
حــآلـَم گــرفتـِﮧ ازاین شــﻬ ـر کـﮧ آدمهـآیـشـ هــَمچـُون هـَوآیــشـ نــآپـآیـבآرند گـآهـ آنـقــَבر پآکـ کـﮧ بآورتـ نمـے شـَوב گآهـ چـنـآלن بــے مــَعرفــَتـ کـﮧ نــَفـَسـت میگیــرב